تحولات لبنان و فلسطین

۱۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۷:۴۷
کد خبر: 497675

مشهد- دلتنگی‌هایم رنگ کهنه‌ای دارد و گرد و غبار افسردگی چند سالی است که جوانی‌ام را کدر نشان می‌دهد. خیلی خسته‌ام و کلافه،تنها دلیل زندگی‌ام دختر کوچولویم است و بس.

عاقبت شوم ازدواج به شرط «هوو»

قدس آنلاین- زن ۲۷ساله در گفتگو با کارشناس مشاوره پلیس گفت: دختری بودم که همکلاسی‌هایم  از تیپ و قیافه‌ام تعریف و تمجید می‌کردند.  آرزوهای قشنگی برای آینده‌ام داشتم وحسابی سرگرم درس خواندن بودم که برایم خواستگار آمد.  با خوشحالی سینی چای را   در مراسم خواستگاری گرداندم.  پدرو مادرم هم خوشحال بودند.  مادر شوهرم خیلی  لفظ قلم حرف می‌زد و با تعریف و تمجیدهایش از شکل و قیافه‌ام مرا خام کرد.  خانواده‌ام نیز تحت تأثیر همین حرف و وعده‌های توخالی قرار گرفتند.  ما با اعتماد به ظاهر این خانواده و بدون انجام تحقیقات درست و حسابی جواب بله رادادیم .  خانواده مسعود می‌گفتند ما در بین اقوام و آشنایان دشمن و بدخواه زیاد داریم و می‌خواهیم همه کارهای مان سربسته و مخفیانه پیش برود. 

آرزو نفس عمیقی کشید و افزود:تا چشم باز کردم دیدم به عقد منصور در آمده ام.  مدتی در عقد بودیم.  بعد هم خانواده‌ام جهیزیه آبرومندی برایم تهیه کردند و مرا به خانه بخت فرستادند.  چند ماه بعد از ازدواجم تازه فهمیدم علت اصرار خانواده شوهرم برای پنهان ماندن مراسم خواستگاری و جشن عقد کنان مان چه بوده است. همسرم به مواد مخدر صنعتی معتاد بود و اهل کار نبود.  می‌خواست مرا هم معتاد کند.  تصمیم گرفتم از او جدا بشوم. اما باردار بودم و نمی‌توانستم کاری بکنم.  بچه‌ام را به دنیا آوردم.  حال شوهرم  با گذشت زمان خیلی بدتر شد.  دست آخر هم طلاق گرفتم.  با بچه‌ام به خانه پدرم برگشتم. نگاه تحقیر آمیز خانواده و برخوردهای آنها که انگار می‌خواستند مرا از دید اقوام و آشنایان دور نگه دارند، عذابم می‌داد. 

زن جوان افزود:کاری پیدا کردم  تا هم سرگرم بشوم و هم دستم توی جیب خودم باشد.  حدود چهار سال گذشت. در این مدت به  چند خواستگار جواب رد دادم. عمه‌ام خیلی سرزنشم می‌کرد و با حرف‌هایش نگرانی پدر و مادرم را درباره آینده‌ام با وجود یک بچه بیشتر می‌کرد.  او خواستگاری به من معرفی کرد که وضع مالی خوبی داشت. عمه‌ام می‌گفت این فرد قرار است همسرش را طلاق بدهد و می‌تواند خانه و زندگی برایم درست کند که دهان دوست و دشمن را ببندد.

خانواده‌ام مخالف بودند اما تکرار این موضوع باعث شد خام بشوم و بدون اطلاع پدر و مادرم تن به ازدواجی مخفیانه بدهم. می‌گفت نیمی از اموالش را به نام من سند می‌زند.چندماه از این ماجرا گذشت. او، همسرش را طلاق نداد، اما هوویم تازه فهمید چه اتفاقی افتاده است. از آن موقع به بعد درگیری من و همسر اول شوهرم شروع شد و آبروریزی به بار آمد که نگو و نپرس.

 زن جوان افزود: در وضعیت روحی اسف باری قرار داشتم. واقعاً فکر می‌کردم به آخر خط رسیده‌ام و عذاب می‌کشیدم.

به پیشنهاد یکی از دوستان به واحد مشاوره کلانتری آمدم و از اینجا هم مرا به مرکز مشاوره آرامش پلیس معرفی کرده اند. قرار ما برای این عقد موقت در کنار وضعیت مالی این فرد و مشکلات خانوادگی او و همسرش این بود که چند هفته‌ای با هم در تماس باشیم تا با اخلاق همدیگر هم  بیشتر آشنا بشویم. اما دوباره دچار مشکل شدم.  هر دو ازدواجم خطا و اشتباه بود.  در هر دو مورد دل به حرف و وعده و وعید خوش کردیم و دود این سهل انگاری‌ها هم توی چشم خودم رفته است.  اگر در هر ازدواج تحقیق درست و حسابی  و حتی مشاوره قبل از دواج انجام شود، این طور مشکلاتی به وجود نمی‌آید.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.